روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

راز امامزاده

 

راز امامزاده

 

در حالیکه بارمان را بسته و آماده عزیمت برای ملحق شدن به کاروان زیارتی کربلا شده بودیم ، تلفن زنگ زد و خبر از به تعویق افتادن دو روزه زمان حرکت کرد. حسابی حالمان گرفته شد! و البته نگرانی و تشویش از اینکه نکند برنامه زیارتمان به کلی لغو شود ، خیلی بیشتر از قبل درگیرمان کرده است ، اما چه می توان کرد؟! مگر نه اینست که بنده سراپا گناه و آلودگی را به درگاه قدسی حضرت ارباب راهی نیست؟!!...  و اگر اذن ورودمان دهند تنها از سر لطف و کرم بی حدّ خودشان است که سجیّه و عادت این خاندان ، اکرام و احسان به بندگان و موالیانشان است.

این جملات را که می نوشتم یادم افتاد به داستان "راز امامزاده" .... همان داستان کوتاهی که حدود شش سال قبل آن را نوشتم و شرح حال پیرمرد نورانی و باصفایی بود بنام "سید هاشم" که عاشق امام حسین (ع) بود و متولی امامزاده ای... برای پی بردن به راز خوابی که دیده بود ، برف و بوران سخت زمستان را طی کرد تا خود را به امامزاده برساند و .... متن کامل این داستان را از لینک زیر بخوانید.  

http://www.hawzah.net/Hawzah/Magazines/MagArt.aspx?MagazineNumberID=%204652&id=35401

 

دعا کنید از کاروان کربلا جا نمانیم!!

نظرات 1 + ارسال نظر
وحید کیان پور سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 05:57 ب.ظ http://negahetalkh.blogfa.com

شاید قصه ای هست
که سطر به سطر
ما را جدا نوشته اند
چه قصه ی تلخی ست زندگی

وحید کیان پور

سلام دوست من
وبلاگ و مطالب زیبایی دارید
توی وبلاگ نگاه تلخ منتظر حضور
گرمتون هستم
این نظر تنها برای آشنایی بیشتر
است پس لطفا از کوتاهی و مطالب
آن رنجیده خاطر نشوید.
با تشکر وحید کیان پور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد