روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

روح بهجت...

 

   

عروج ملکوتی و آسمانی بزرگ مرجع عالم تشیع ، عارف کامل و سالک واصل ، حضرت آیت الله العظمی بهجت (قدّس الله نفسه الزّکیّه) بر حضرت صاحب الزمان (عج) و عموم شیعیان تسلیت باد:

 

بهار پرگل دین را از او طراوت بود 

               به تشنگان زمینی سحاب رحمت بود 

 

ز رفتنش دل مولای عاشقان خون شد 

                که رکن محکم ایمان و روح بهجت بود

یلدای فراق

یلدای فراق 

شب فراق تو مولا ، عجیب یلدائیست!

            طلوع ماه جمالت ، عجب تماشاییست!

نگاه خسته عُشّاق چشم بر راهت

             به سمت مشرق آن قله های شیداییست

شمیم وصل تو عطر هوای بارانی!

                نسیم کوی تو آقا ، دَم مسیحائیست

در آسمان سیه فام ظلمت هجرت

               ستاره های درخشانی از شکیباییست

به قلب خسته ام از شوق وصل نیکویت

                  شرار روشنی از آتش اهورائیست

به روز آمدنت ای بهار روحانی!

                دل خزان زده ما بهشت رؤیاییست

تو ای شهاب هدایت به شام تیره دهر

              بیا که صحن دل آماده پذیرائیست...! 

آذرماه 1383

گفتاری با اصحاب سقیفه (۲)

 

تقدیم به محضر مقدس حضرت صدّیقه کبری ، فاطمه زهرا سلام الله علیها

نهضت

بیداری فاطمی

                      گفتاری با اصحاب سقیفه              بخش دوم

توافیکم الدعوه فلا تجیبون؟ و تأتیکم الصرخة فلا تغیثون[1]

 

       ...... سرانجام آنچه نباید رُخ می داد اتفاق افتاد و با توطئه شما شیوخ متظاهر در دین و سوء استفاده تان از جهالت به یادگار مانده از دوران سیاه جاهلیت ، ولایت از مسیر اصلی و حقیقی خود منحرف شد و جانشینی رسول خدا (ص) و خلافت مسلمین به ابوبکر رسید. امّا این پایان فتنه نبود که آغازی بود برای همه درد ها و مصائب اهل البیت (ع) ؛ چرا که غصب خلافت و خانه نشینی وصی بر حق رسول خداوند ، شفابخش دل های بیمار و لبریز از کینه شما نبود. باید انتقام دیرینه خود را از علی(ع) ، برادر و یار دیرینه پیامبر رحمت(ص) و وصیّ برحق او می ستاندید(!!!). شاید از وصیّت پیامبر به حیدر کرّار با خبر بودید که به او فرموده بود:  « ... یا علی پس از من از قریش ، سختی فراوان خواهی دید از بابت رویگردانی و ظلم آنها نسبت به تو. پس اگر یارانی پیدا کردی با آنان بجنگ و بوسیله دوستانت با دشمنان قتال کن و اگر یارانی نیافتی پس صبر کن و دست نگه دار و خود را به هلاکت نیفکن...»[2]

عمل به همین وصیّت پیامبر (ص) و ترس از نابودی بنیان اسلام و شکستن نهال نورس ایمان بود که ذوالفقار علی (ع) را غلاف کرد و صاحب ذوالفقار را به عُزلت خانه کشانید.   و شما شیوخ به ظاهر مسلمان ، برای نیل به مطامع نفسانی خویش هر گونه زشتی و پلیدی را به جان خریدید. از زیر پا گذاشتن نصوص صریح کلام وحی تا جعل حدیث و افترا بستن به رسول اعظم الهی(ص) . مگر شما نبودید که با نپذیرفتن شهادت علی و فاطمه(ع) در ماجرای غصب فدک[3] ، خط بطلان بر «آیه تطهیر» کشیدید که به شهادت شیعه و سنی در شأن این خانواده مطهّر نازل شده بود و آنها را از هرگونه گناه و اشتباهی پاک و منزّه می دانست ؟! [4]... و وقتی دخت عزیز پیامبر ، صدّیقه کبری(س) ، آیه کریمه قرآن را برای اثبات حقّانیت خود در مالکیت فدک به شهادت گرفت که: « و ورثَ سلیمانُ داودَ...»[5] ، این خلیفه اول بود که در پاسخ به استیصال و درماندگی خویش در برابر منطق روشن کوثر آفرینش ،  تنها راه نجات خویش را در جعل حدیث و افترا به پیامبرخدا (ص) یافت که: « ... انّ رسول الله (ص) قال: لا نورثُ ماترکنا صدقة....»[6]

در ماجرای سقیفه نیز استدلالات مبتنی بر فرهنگ جاهلیّت شما بود که روحیه جهالت خفته را در عوام انصار بیدار کرد و شما را به ظاهر بر تعطیلی حکم خداوند مبنی بر ولایت و وصایت علی (ع) به پیروزی رساند. آنجا که بر قریشی بودن خلیفه[7] و حتّی خوش سیما بودن و تعدد فرزندان و اولاد او(!!!) استدلال کردید و علی(ع) ، حجت خدا در زمین را جوان و خام پنداشتید و .....[8]

اولین خطبه خلیفه اول را در مسجد پیامبر به خاطر دارید؟!!.... ابوبکر در این خطبه رسماً قطع ارتباط خلافت مسلمین را با آسمان و وحی اعلام نمود و بر اجتهاد به رأی خویش در اداره امور مسلمانان تأکید کرد.[9] و اینها همه در حالی بود که جان و نفس و وصیّ بر حق پیامبر و قرآن ناطق و برهان قاطع خداوند در میان مردم حضور داشت و شما بخوبی و به روشنی برتری و فضیلت او را بر خود می دانستید!!

امّا کار به اینجا ختم نشد. درست است که ذوالفقار علی به سفارش پیامبر (ص) و اراده خداوند و مصلحت والایی که امیرالمؤنین خود ، نیک تر به آن واقف بود در غلاف صبر و شکیبایی فرو رفت ، امّا اراده حق بر این بود تا این بار ، جانبازی و خیبر گشایی در راه اسلام بر دوش دّردانه رسول خدا(ص) ، این اولین سرباز فدایی ولایت جلوه گر شود. فاطمه(س) که زمانی در پشت جبهه رزم ، غبار خستگی و جراحت از تن پدر بزرگوار و شوی گرامی خود می زدود ، اکنون در خط مقدّم مبارزه با کفر و نفاق ، آماده جانفشانی در راه اسلام بود.

و اکنون این شما شیوخ منافق بودید که در برابر منطق فاطمه (س) و حضور آگاهانه و شهادت طلبانه او در صحنه دفاع از ولایت ، بیش از همیشه مرعوب و زخم خورده شدید. روشنگری های فاطمه در میان انصار و مهاجر که گاه به همراهی شوی و مولای خویش و فرزندان و نورچشمان رسول خدا ، شبانه و خانه به خانه انجام می شد ، آغاز این مبارزه و دفاع مقدّس بود.

امّا افسوس و صد افسوس که این دعوت ها و روشنگری ها نیز نتوانست وجدان های خفته آن مردم ناسپاس را بیدار سازد تا لااقل برای عمل به حکم خداوند در پاسداشت رسالت پیامبرشان[10] و یا به شکرانه نعمت هدایت خویش ، قدمی هرچند کوچک در دفاع از حریم ولایت اهل البیت رسول خدا (ع) بردارند. شاید همین امر سبب شد تا پاره تن رسول خدا ، آنچنان از مردان انصار ناخشنود گردد که در دیدار جمعی از زنان انصار ، این جملات از ایشان روایت شده است:

«.... به خدا سوگند در حالی صبح کردم که از دنیای شما متنفّرم. مردان شما را دشمن می دارم و از آنها بیزار هستم . آنها را آزمودم و دور افکندم ؛ امتحان کردم و مبغوض داشتم....»[11]

آه ... امان از ماجرای دیوار و در!!.... چگونه می توان باور کرد که شما شیوخ به ظاهر مسلمان که افتخار خویشاوندی با رسول خدا را نیز داشتید[12] ، تنها چند روز پس از رحلت آسمانی پیامبر (ص) ، اینچنین پاره تن و میوه دل و نور چشم دّردانه خاتم رسولان را  چونان گلی در چنگال پلید خویش پرپر ساختید و خانه رسالت و ولایت را به آتش کشیدید.[13]  مگر شما از اصحاب پیامبر (ص) نبودید و از فضائل زهرا خبر نداشتید و این حدیث قدسی را نشنیده بودید که فاطمه (س) نه تنها دخت پیامبر و کوثر قرآن ، که بهانه خلقت زمین و آسمان است؟!![14] ... چگونه به خود جسارت چنین جنایتی را دادید؟!!

شما علی(ع) را بخوبی می شناختید و می دانستید که برخلاف وصیت رسول خدا(ص) و مصلحت اسلام ، قدمی برنخواهد داشت. این صبر و سکوت برای علی ، این شیر همیشه پیروز خداوند ، امتحان و آزمونی به مراتب دشوارتر و سخت تر از رزم آوری در میدان هایی چون بدر و خیبر و حنین بود. چرا که او غیرت الله بود و من نمی دانم که چه گذشت بر او وقتی که شاهد پرپر شدن همسرش ، پاره تن رسول الله و شهادت فرزند به دنیا نیامده اش به دست پلید شما غاصبان ولایت و عمّال مزدورتان بود؟!!.... امّا اگر آن روز علی(ع) دست به شمشیر می برد ،‌ حتّی اگر به ظاهر بر شما سران کفر و نفاق نیز پیروز می شد ، بهانه ای بزرگ به دست شما بدخواهان و کینه توزان منافق داده بود تا از این دفاع مسلّحانه و غیورانه علی (ع) برای مظلوم نمایی خود و ایجاد تشتّت و تفرقه در صفوف مسلمانان بهره جویید و انگشت اتّهام دنیاطلبی و ریاست خواهی را بسوی این آیت کبرای خداوند نشانه روید. ضمن آنکه با این رویکرد ، حُرمت خاندان و اهل بیت رسول خدا (ص) برای همیشه در میان جامعه مسلمانان می شکست و یکی از دو ثقل اکبر خداوند که بوسیله پیامبرش ، تمسّک به آن دو تنها راه سعادت امّت اسلامی بیان شده بود[15] ، به انزوای همیشگی کشانده می شد و این خود آن چیزی بود که شما همه تلاش شوم خود را برای تحقّق آن بکار بستید ، اما اراده و مشیّت الهی مانع از وقوع این توطئه شوم گردید.[16]

به هر حال آنچه نباید بشود رخ داد و رخسار چون ماه دختر آفتاب به ضرب سیلی اولین ظالم به حریم ولایت ، نیلوفری شد ، کمر استوار اولین مدافع و آخرین سرباز حریم ولایت علی (ع) زیر فشار جهالت عوام مسلمان و نفاق شما صحابی بی ایمان شکست و خورشید ولایت امیرالمؤمنین (ع) در پس ابرهای تیره گمراهی و غفلت در مّحاق شد.[17]

اکنون نوبت آخرین تدبیر دغلکارانه شما غاصبان خلافت بود تا به زعم خود با دلجویی ظاهری از دخت رسول خدا (ع) ، به جبران اثرات مخرّب تجاوز ظالمانه خویش به حریم ولایت روی آورید ، شاید چهره مخدوش شما نزد عامه مسلمانان رنگ و جلای نفاق آلود خود را باز یابد.  امّا زنهار از این خیال باطل که مبارزه فاطمه (س) با شما ، مبارزه ای سطحی یا از سر احساس نبود تا با برنامه عیادت ساختگی و فریبکارانه شما به سردی گراید ؛ بلکه آنچه حقیقت کوثر را به رویارویی شهادت طلبانه در برابر ظلم آشکار شما برانگیخت ، تنها ادای وظیفه الهی و تکلیف شرعی در دفاع از حریم ولایت بود و این از جنس همان تکلیفی بود که پیش از این ، مولای فاطمه ، حیدر کرّار را در مصاف با صفوف مستحکم دشمنان اسلام ، جسارت رزم آوری و نبرد می داد و در این راه ، ذرّه ای تردید را نیز روا نمی دانست و از جنس همان حماسه و شوری بود که سال ها بعد از وفات فاطمه ، فرزندش حسین (ع) و خاندان و اهل بیتش را در قربانگاه کربلا به مسلخ عشق فرستاد.

وقتی با وساطت علی (ع) ، سرانجام به دیدار بهانه خلقت بار یافتید ، در حضور فاطمه اقرار کردید که خود از رسول خدا شنیده اید این کلام نورانی را که:  « رضایت فاطمه ، رضایت من و خشم فاطمه خشم من است. پس هر کس که فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته... و هرکس که او را به غضب آورد ، مرا خشمگین کرده است.»[18]

آنگاه این سخنان آتشین زهرا (ع) بود که آخرین ضربات را بر طبل رسوایی شما سردمداران توطئه و نفاق وارد ساخت که تا همیشه تاریخ ، افشاگر افکار شوم و اعمال پلید شما غاصبان خلافت پیامبر خواهد بود:

 « من خداوند و فرشتگان او را شاهد می گیرم که شما دو نفر مرا به خشم آوردید و مرا خشنود نساختید و اگر پیامبر (ص) را ملاقات کنم ، از شما به آنان شکایت خواهم کرد. »[19]

  آخرین ضربه بر پیکر سیاه و نفاق آلود خلافت غاصبانه شما ، با وصیّت پر رمز و راز و تاریخی دختر رسالت و همسر ولایت و مادر مظلومه امامت کلید خورد و این آخرین سلاح فاطمه (س) و کاری ترین حربه دفاع جانانه او از حریم ولایت بود. زهرای مرضیّه به شوهر مظلوم خویش وصیّت فرمود تا او را شبانه غسل دهد و مخفیانه به خاک بسپارد و کسانی که ایشان را از حق مسلّم خویش محروم نمودند از رحلت او آگاه نشوند و بر او نماز نخوانند.[20]  

 و این واپسین حضور عاشقانه فاطمه در جبهه دفاع از ولایت و امامت بود..... و شما ای سران کفر و نفاق ، تا قیامت مقهور مظلومیّت فاطمه اید. فاطمه ای که حتی با قبر مخفی خویش نیز ، رسوایی ظلم و خیانت شما را با رساترین برهان فریاد می زند و شیفتگان و طالبان حقّ و حقیقت را تا ابد مجذوب شمیم جانبخش یاس مظلومیّت خویش کرده است. و این شاید تفسیر عارفانه کلام نغز رسول خدا(ص) باشد[21] در توصیف سکوت دختر خویش ، آنگاه که علی (ع) به خواستگاریش رفته بود:

«... فسکتت ، فخرج رسول الله و هو یقول: الله اکبر ، سکوتها اقرارها ».[22]

....و سیعلم الّذین ظلموا ایّ منقلبٍ ینقلبون[23]



[1] - احتجاج ، ج اول ، خطبه حضرت فاطمه زهرا (س)

[2] - کتاب سلیم ابن قیس هلالی ، ص 568

[3] - بیت الاحزان ، ص 211

[4] - انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً         أحزاب ، 33

[5] - نمل ، 16

[6] - کتاب المغازی ، باب 155 ، غزوه خیبر ، حدیث 704

[7] - جعفریان ، رسول ، تاریخ سیاسی اسلام ، ج 2

[8] - نثر الدّر ، ج 2 ، ص 13

[9] - ویس کرمی ، مهرداد ، راز صدف ، ص 51

[10] - قل لا أسألکم علیه اجراً الّا المودّة فی القربی           شوری ، 23

[11] - بحارالانوار ، ج 43 ص 158 / کشف الغمه ، ج 2 ، ص 118

[12] - عایشه ، دختر ابوبکر و حفصه ، دختر عمر هر دو از همسران رسول خدا (ص) بودند.

[13] -ابن أبى شیبه (متوفى 235 ه.ق) ، کتاب «المصِّنف» ج هفتم ص 432 روایت شماره 37045(چاپ بیروت) /ابن قتیبه (متوفى 276 ه.ق) ، کتاب «الامامة والسیاسة» ج اول ، ص 12 ، چاپ مصر

[14] - الغدیر ،ج 5 ، ص 435

[15] - انّی تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی وانهما لن یتفرقا حتى یردا علىّ الحوض- المستدرک على الصحیحین, ج3, ص148, با تصریح به صحت حدیث; مسند احمد بن حنبل, ج3, ص17 معجم الصغیر, طبرانى, دارالفکر, ج1, ص;131 مشکل الآثار, طحاوى, دارالنظام, ج4, ص368, ;369 معجم الکبیر, چاپ عراق, ج5, ص190, 205

[16] - ویس کرمی ، مهرداد ، راز صدف ، صص 117-116

[17]-مسعودى (متوفى 346 ه.ق) ، کتاب «اثبات الوصیه» ، ص 142 ، «حکایة السّقیفه»/ الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، ج1، ص57 / اَلفرقُ بین الفرق، عبدالقاهر الاسفرائینی، ص107.

[18] - کنز الاعمال ، ج 13 ، ص 674

[19] - کتاب سلیم ابن قیس هلالی

[20] - ابن شهر آشوب ، مناقب آل ابی طالب ، ص 363 / جلاء العیون ، ص 270

[21] - ویس کرمی ، مهرداد ، راز صدف ، ص 123

[22] - همان ، ص 350

[23] - شعرا ، 227 : به زودی آنان که ستم کردند خواهند دانست  که بازگشتشان به کجاست.

گفتاری با اصحاب سقیفه (۱)

تقدیم به محضر مقدس حضرت صدّیقه کبری ، فاطمه زهرا سلام الله علیها

                   نهضت بیداری فاطمی

                                        گفتاری با اصحاب سقیفه             بخش اول

 


    توافیکم الدعوه فلا تجیبون؟ و تأتیکم الصرخة فلا تغیثون[1]

عجب روزگاری است این روزگار و چقدر پست است دنیای شوم این مردگان به ظاهر زنده که دخت رسول خدا(ص) و بهترین خَلق را در خود تحمّل نمی کند!!!

این جملات ، فریاد استغاثه فاطمه است ، بهانه خلقت هستی و کوثر دردانه رحمة للعالمین!

«... دعوت مرا می شنوید و پاسخ نمی دهید؟!! و فریاد دادخواهی من به شما می رسد ولی به فریادم نمی رسید؟!!...»

آی مُرده های متحرّک! آیا این دختر پیامبر است که اینگونه ضجّه می زند و یاور و فریادرس می طلبد؟! آیا این همان پاره تن حبیب خداوند است که مویه می کند و شما را به یاری خود می خواند؟!

شما را چه شده است؟! چرا به خواب مرگ فرو رفته اید؟!  مگر فراموش کرده اید سفارش های پیامبرتان را در حق یگانه دختر خویش ، حبیبه خداوند و صدّیقه کبری؟!

فاطمه پاره تن من است[2]... فاطمه خون قلب من است[3]... آزار دهنده او مرا و خدا را می آزارد.[4]

مگر شما آن شیوخ سابقه دار اسلام نیستید که خود را دوستدار پیامبر و خاندان طاهرینش می دانید؟!  چگونه است که اکنون فریاد استغاثه پاره تن رسول الله (ص) را می شنوید و دم بر نمی آورید؟!...

آه... چه می گویم؟!... کدام اسلام؟!... کدام ایمان؟!... اسلامی که دل را تسلیم حق نسازد و ایمانی که دردانه هستی و بهانه خلقت را به غضب آورد ؟!....

ایمان هرگز در قلب های سنگی شما راه نیافته است؟!... شما مگر همانهایی نبودید که حتّی در زمان حیات رسول خدا نیز بارها عدم پایبندی خود به دستورات خداوند و مخالفت خویش را با نص صریح آیات قرآن کریم و اوامر پیامبر به اثبات رساندید؟!.... زمانی توطئه قتل رسول خدا را در سر پروراندید[5] و روزی با کمال وقاحت ، اتهام هذیان[6] و سحر[7] ، به آن حضرت بستید. در حالیکه قرآن شما را به اطاعت محض از رسولش دعوت کرده بود[8] و حتی از اینکه صوت خود را بالاتر از صدای پیامبرش ببرید[9] و یا او را همانند یکی از خود صدا بزنید [10]، شما را برحذر گردانیده بود.

 دل های شما مالامال از کینه علی(ع) و چشم های بی بصیرتتان ، کور از حسادت نسبت به وصیّ و برادر و پسر عمّ رسول خدا بود. مگر نشنیده بودید کلام الهی را در وصف علی(ع) که او را همسنگ و همطراز پیامبر (ع) معرفی کرده بود؟![11]...... و مگر خود ندیدید و نشنیدید ابلاغ وصایت و ولایت او را به دست رسول خدا(ص) در غدیر خم که به امر الهی صورت گرفت[12] و اکمال دین حق و اتمام نعمت پروردگار را به همراه داشت؟![13]... و شما خود اولین بیعت کنندگان با علی(ع) در روز غدیر بودید.[14]

امّا همه این بی ایمانی و کفر نفاق آلودتان در پشت نقابی از اسلام ظاهریتان پنهان گشته بود و خُلق عظیم و سعه صدر بالای رحمةٌ للعالمین و البته امر و اراده حکیمانه حضرت حق مانع از افشای چهره ریاکار و منافق شما می شد.

امّا سرانجام آن روز موعودی که انتظارش را می کشیدید با وفات جگرسوز رسول خاتم(ص) از راه رسید و شما کم کم نقاب از چهره منافق خود برداشتید و عقده های فرو خورده جهالت را در سقیفه دنیا طلبی و نیرنگ به کرسی خلافت نشاندید!!... وای بر شما که چه زود وصیّت پیامبر خود را فراموش کردید؟!... امّا نه!!... شما اساساً به رسالت پیامبر بی ایمان بودید ، و این اعتراف تلخی است که بعدها از زبان خلیفه دوم در نامه ای به معاویه به ثبت رسید:

«... پس شلاق را گرفتم و فاطمه را زدم....پس یاد کینه علی و جدیّت او در ریختن خون بزرگان عرب و نیز حیله محمّد و جادوی او افتادم ، پس درب را فشار دادم و....»[15]   

به راستی این همه کینه و عداوت ، زاییده کدام خصلت شوم شیطانی بود که اینگونه شما سابقان در دین و شیوخ صحابی رسول خدا(ص) را به دریدن پرده عصمت و حریم طهارت اهل البیت (ع) ، جسور و بی پروا ساخته بود؟!!

پاسخ این پرسش را خداوند در کلام نورانی خود به ما داده است. مگر نه اینست که شما هرگز به ایمان و تسلیم محض ، اذن دخول به تاریکخانه دل خویش را ندادید و جاهلیّت خفته را هیچگاه از درونتان پاکسازی ننمودید؟!!

و قرآن کریم ، مؤمن نمی داند کسی را که عطش درون خود را به زمزم تسلیم محض در برابر اوامر خدا و رسول او فرو ننشانده باشد ، که این نص نورانی کلام حق است که :

« فلا و ربّک لا یؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لا یجدوا فی انفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً»[16]

شأن نزول آیاتی از این قبیل مگر غیر از نفس سرکش و بی ایمان شما منافقان نقابدار است که پشت لعاب دینداری و اسلام ظاهری ، دلی مالامال از جهالت و کینه از پیامبر و آلش را پنهان ساخته بودید؟!

نفاق خفته شما بر علیه شجره طیّبه اسلام ، تأثیری به مراتب زهراگین تر و برّنده تر از تیغ تیز مشرکین و کفّار داشت و شاید از همین رو است که خداوند ، در قرآن کریم جایگاه حقیقی و ملکوتی امثال شما مدّعیان دروغین را به مراتب بدتر از کفّار ترسیم فرموده است.[17]

تصمیم و عزم شیطانی شما بر غصب ظالمانه ولایت از صاحب حقیقی آن ، مدتها پیش از ارتحال ملکوتی رسول خدا(ص) شکل گرفت و اوج آن ، هم قسم شدنتان بر دور کردن ولایت از اهل بیت پیامبر(ص) در جوار کعبه بود ، آنگاه که حبیب خداوند ، واپسین حجّ خویش را با جمع کثیری از مسلمین به پایان می رسانید و خود را آماده ابلاغ مهمترین و بزرگترین فرمان رسالت حق می نمود.[18]

البته رسول گرامی حق (ص) به امر الهی ، پیش از این خبر ظلم عظیم شما را به وصیّ بر حق خویش داده بود و صاحب ذوالفقار را به صبر و خویشتنداری در برابر این ظلم آشکار که ضامن حفظ و بقای نهال نورسته اسلام بوده است ، بشارت فرموده بود.[19]

روزی که رسول خدا(ص) رحلت فرمود و عالم مُلک را در مصیبت فقدان خویش به سوگ نشاند ، نوبت پرده برداشتن تدریجی شما از نفاق چندین ساله فرا رسید. آن روز که سایبان شوم سقیفه ، شاهد بزم شیطانی شما به میزبانی جمعی از عوام انصار بود که جاهلیت خفته خویش را با آهنگ تعصّب قبیله ای بیدار نموده و وصایای پیامبر و منجی خویش را به سویی افکنده بودند ،  این برادر و وصیّ برحق مصطفی(ص) بود که فارغ از هر چه بجز داغ جانکاه رسول خدا(ص) با تغسیل و تکفین آن حضرت ، آخرین لحظات وداع با بدن مطهّر بهترین مخلوق خدا را به دوران آغاز مظلومیّت خویش پیوند می زد.

اوّلین و بزرگترین مانع برای اجرای تصمیم شیطانی شما در سقیفه ،  پرده عصمت و حریم پاک و مطهر اهل بیت پیامبر(ع) و در رأس آن علی مرتضی (ع) بود.  و شاید همین امر شما اصحاب سقیفه را به حُرمت شکنی[20] این حریم مقدس کشاند تا شاید جامعه مسلمانان ، سفارشات قرآن و رسول گرامی اسلام را پیرامون اهل بیت خویش ، کم کم به فراموشی بسپارد و عمل پلید غاصبان ولایت را در نظرگاه خویش موجّه به حساب آورد!!

غصب ظالمانه فدک از دردانه رسول خدا و پاره تن او [21]و نپذیرفتن شهادت علی و فاطمه(ع)[22] که قرآن کریم به عصمت آنان شهادت داده است[23] ، ضرب و شتم حبیبه خدا و انسیه حوراء که خداوند او را کوثر خوانده و به آزاردهندگان او وعده عذاب داده است[24] و حمله به آستان رسالت و سوزاندن درب خانه مقدّسی[25] که خداوند ، ورود مسلمین را بدون اذن دخول در آن جایز نمی دانست[26] ، آن هم به بهانه واهی و باطل بیعت گرفتن از علی(ع) ، همه و همه در راستای حُرمت شکنی از اهل بیت رسول خدا (ع) صورت گرفت و به ریشه دوانیدن شجره خبیثه ای[27] منجر شد که بعدها در پرتو جهالت و سست ایمانی عامه مسلمین ، ساقه هایی تنومند یافت و دیری نگذشت که میوه های نحص آن در زمین تفتیده کربلا به بار نشست.  

به راستی چگونه شما خود را مسلمان و صحابی رسول خدا(ص) می دانید در حالی که نه تنها به دستور قرآن کریم ، مودّت و محبّت نسبت به اهل بیت و ذوی القربای پیامبر (ص) از خود نشان ندادید[28] ، بلکه بالاترین و بزرگترین ظلم ها را در حق وصی و برادر او و پاره تن و نورچشم پیامبر روا داشتید و این در حالی است که پیش از این ، زمانی مؤمنین را به دلیل طعنه به ابوسفیان ، بزرگترین دشمن مسلمانان در جناح شرک ، به بی حرمتی نسبت به سیّد قریش(!!!!) متهم ساختید و البته به همین دلیل مورد عتاب رسول خدا (ص) نیز قرار گرفتید.[29] و البته اینها همه پرده از نفاق عمیقی بر می داشت که همه وجود شما را به تسخیر خود در آورده بود و مصداق این کریمه قرآن قرار گرفته بودید که:

قد بَدَت البَغضاءُ من أفواههم و ما تُخفی صُدورُهم أَکبر... [30]

 

ادامه دارد.....

 



[1] - احتجاج ، ج اول ، خطبه حضرت فاطمه زهرا (س)

[2] - فاطمة بضعة منّی صحیح بخاری ، ص 71 و محاضرات الادبا ، ج 2 ، ص 214

[3] - فاطمة مهجة قلبی

[4] - من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله و من اغضبها فقد اغضبنی یوذینی ما آذاها- مسند امام احمد حنبل ، ینابیع المودة شیخ سلیمان قندوزی ، مودة القربی میر سید علی همدانی و ...

[5] - اشاره به توطئه قتل پیامبر (ص) پس از غزوه تبوک در سال نهم هجری ، توسط گروهی از منافقین که با افشاء شدن آن توسط جبرائیل به امر خداوند ، این توطئه خنثی گردید. در برخی نقل های تاریخی اسامی اصحاب سقیفه در رأس توطئه گران قرار دارد.     جعفریان ، رسول ، تاریخ سیاسی اسلام ، غزوه تبوک / کتاب سلیم ابن قیس هلالی

[6] - اشاره به ماجرای روز پنجشنبه قبل از رحلت پیامبر (ص) است که در آن پیامبر(ص) در حالی که در بستر بیماری بودند ، قلم و دواتی طلب کردند تا چیزی بنگارند که به فرموده خودشان ، مانع از انحراف امّت گردد. خلیفه دوّم با این بهانه که پیامبر هذیان می گوید(!!!) و ذکر این جمله که: حسبنا کتاب الله (کتاب خدا ما را بس است) سبب ایجاد نزاع و هیاهو در حضور پیامبر (ص) شد و با اشاره حضرت  ، نزاع کنندگان از نزد حضرت طرد شده و نامه پیامبر(ص) نانوشته ماند.           صحیح بخاری ، ج1 ، کتاب العلم ، باب 82 / کتاب المغازی ، باب 199 ، مرض النبی و وفاته ، ص 318

[7] - روزی حضرت علی (ع) ، ابوبکر را ملاقات کرد و او را قسم داد و به او فرمود: آیا می خواهی تو را با رسول خدا رو در رو کنم تا تو را امر و نهی کند؟! پس ابوبکر پذیرفت. آنگاه به مسجد قبا رفتند و رسول اکرم را در مسجد یافتند. پیامبر (ص) به ابوبکر گفت: شما با من پیمان بسته بودید که امر جانشینی را به علی واگذارید و او حاکم مؤمنین باشد. پس ابوبکر برگشت و تصمیم گرفت حکومت را به علی(ع) برگرداند! اما عمر او را از این کار بازداشت و به او گفت: این کار جادوی آشکار است که بنی هاشم به چنین جادوگری ها شناخته شده اند. آیا به خاطر نداری که روزی با پسر ابی کبشه (رسول خدا) بودیم پس به دو درخت دستور داد که به هم نزدیک شوند و قضای حاجت کرد ، پس از آن دستور به جدایی آنها داد و به جای اولشان بازگشتند؟!! ...          ویس کرمی ، مهرداد ، راز صدف ، ص 32  / المسعودی ، اثبات الوصیّه ، ص 144-142 ( نقل از بیت الاحزان ، ص 118)

[8] - ما آتاکم الرّسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا...     حشر ، 7

[9] - یا ایّها الّذین آمنوا لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النّبی...    حجرات ، 2

[10] - لا تجعلوا دعاء الرّسول بینکم کدعاء بعضکم بعضاً....       نور ، 63

[11] - منظور آیه مباهله ( 61 آل عمران) است که به نقل مفسّرین شیعه و سنّی ، منظور از «انفسنا» (جان های ما) ، بجز وجود مبارک پیامبر (ص) ، شخص با عظمت امیرالمؤمنین(ع) می باشند.

[12] - یا ایّهاالرّسول بلّغ ما أنزل الیک من ربّک .....     مائده ، 67

[13] - ...الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً...       مائده ، 3

[14] - جعفریان ، رسول ، تاریخ سیاسی اسلام ، واقعه غدیر خم

[15]- بیت الاحزان، ص 121 از بحار ، ج8 ط القدیمه ص 222 و 231

[16] - به خدای تو سوگند ، ای پیامبر! مؤمن نیستند مگر این که در اختلافات خود به تو مراجعه کنند و تو را حکم قرار دهند  و در درون خود نسبت به حکم تو کراهت نداشته باشند ، بلکه تسلیم محض تو باشند.           نساء ، 65

[17] - انّ المنافقین فی الدّرک الأسفل من النّار           نساء ، 145

[18] - کتاب سلیم ابن قیس هلالی ، ص 144

[19] - مناقب آل ابی طالب ، ج 3 ، ص 203

[20] - ویس کرمی ، مهرداد ، راز صدف ، ص 41

[21] - سیره حلبی ، ج 3 ، ص 400 / حماسه کوثریه ، ص 116 / جعفریان ، رسول ، تاریخ سیاسی اسلام ، ج 2 / احتجاج ، ص 92

[22] -  ابن ابی الحدید می گوید: از استاد خود پرسیدم که : آیا زهرا در ادّعای خود (مبنی بر مالکیّت فدک) صادق بوده است ؟ گفت: بلی. گفتم: چرا خلیفه حق مسلّم او را در اختیارش نگذاشت؟! در این هنگام استاد (علی ابن الفار) لبخندی زد و با کمال وقار گفت: « اگر در آن روز سخن او را می پذیرفت به این جهت که زنی راستگوست و بدون درخواست شاهد ، فدک را به وی برمی گردانید ، فردا او از این موقعیّت به سود شوهر خود علی (ع) استفاده می کرد و می گفت: خلافت متعلق به علی است. در این صورت خلیفه ناچار بود خلافت را به علی تفویض کند، چرا که وی را با این اقدام خود راستگو می دانست ولی برای این که باب تقاضا و مناظرات بسته شود او را از حقّ مسلّم خویش محروم ساخت.»       شرح ابن ابی الحدید ، ج16 ، ص 284 ، نقل از حماسه کوثریه ص 117

[23] - انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً         أحزاب ، 33

[24] - سیره حلبی ، ج 3 ، ص 400 / حماسه کوثریه ، ص 116 / جعفریان ، رسول ، تاریخ سیاسی اسلام ، ج 2 / احتجاج ، ص 92

[25] - بیت الاحزان ، ص 116

[26] - یا ایهاالذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الّا أن یؤذن لکم           احزاب ، 53

[27] - مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الأرض و ما لها من قرار             ابراهیم ، 26

[28] - قل لا أسألکم علیه اجراً الّا المودّة فی القربی           شوری ، 23

[29] - زمانی چند نفر از مؤمنین که ابوسفیان را مورد طعنه قرار دادند مورد عتاب ابوبکر قرار گرفتند که چرا به سید قریش(!!!) اهانت می کنند و حرمت اورا نگه نمی دارند و به دنبال این عتاب بود که رسول خدا (ص) از ابوبکر خواست که از آن مؤمنین به خاطر این سخن خود پوزش بخواهد.        جعفریان ، رسول ، تاریخ تحول دولت و خلافت ، ص 90

[30] - و به درستی که کینه هایشان را از زبانهایشان آشکار نمودند و البته آنچه که در دل هایشان نهان کرده اند بسی بزرگتر است.       آل عمران ، 118

ابر کرامت

 

به خاک پای مهدی فاطمه (عج):

ابر کرامت ...

 

طی شد دوباره جمعه محزون انتظار

                      کی می رسی طراوت بارانی بهار؟!

کی روشن از جمال تو گردد دو چشم عشق؟!

                    کی گلْسِتان ز یُمن حضور تو روزگار‍‍‍؟!

بین گشته بی قرار تو مولای من جهان!

                  کی گیرد از نگاه تو دلهای ما قرار؟!

عمر زمین به شام تیره غفلت گذشت

                 کی سر رسد ز صبح طلوع تو شام تار؟!

ابر کرامتی ای مولای خوب من!

                     گاهی به شوره زار کویر دلم ببار

آقای مهربان من ای سایه خدا!

                     دست عنایتی به نجات زمین برآر...