روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

نوبت مسلمانی

 

نوبت مسلمانی.....! 

 

 

 

زره رسیده بهار و گه غزلخوانیست

دوباره فصل گل و باده و طربرانیست 

 

ولی بدون حضور تو ای طراوت جان

ورای خنده هر غنچه ، بغض پنهانیست 

 

و آسمان دو چشمم در انتظار وصال

به راه آمدنت ای حبیب!  بارانیست 

 

سحر نمی شود آقا! مگر سیاهی شب؟!

که اینچنین شب سرد فراق ، طولانیست 

 

و سهم شیعه ز یلدای هجرتان ، آقا!

هماره خون دل است و غم و پریشانیست 

 

خروش منتظران تو از کران به کران

ببین که پهنه دریای عشق طوفانیست 

 

ز خاک کوی تو آقا ، بهار می روید

هزار کنگره در مقدمت چراغانیست 

 

تمام حجم زمین را خزان غم پر کرد

بیا بهار جهان ، نوبت مسلمانیست.... 

 

 

 

اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج....

طلوع رحمت

 

طلوع رحمت 

 

 

 

آن شب زمین ، زیباتر از عرش برین بود

خورشید ، مهمان شب تار زمین بود 

 

هُرم عطش از جان عاشق رخت می بست

باران رحمت ، تشنه کامان را قرین بود 

 

بنتِ وهَب بر فرشی از بال ملائک

با بهترین زن های عالم همنشین بود 

 

مست از می ناب وصال حضرت دوست

یا جرعه نوش باده حبل المتین بود 

 

بانگ تبارک از پی لولاک می رفت

وِرد مَلَََک  تکبیر و شور و آفرین بود 

 

از مکه نور عشق و ایمان می تراوید

آن شب طلوع رحمتٌ للعالمین بود 

 

خیل رسولان الهی جمله در صف

میلاد مسعود رسول آخرین بود 

 

 

اسفند 1387