روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

یک جرعه می ....

هر که بی ساغر و بی میکده عاشق شده است

      فاتح گنج دل و بحر حقایق شده است 

 

 

مطمئن باش در این نکته که او بی تردید

               مست یک جرعه می حضرت صادق شده است

بحر عشق


بحر عشق....



باید میان واقعه دل را رها کنیم

تا دشت بی کرانه ی دل کربلا کنیم

 

باید دوباره کفتر دل را برادران

با کاروان عشق و بلا هم نوا کنیم

 

بازآید از ورای زمان زنگ قافله

تا جا نمانَد از آن دل، دعا کنیم

 

آن سو بپا نماز حضور است و اشتیاق

ما هم به این امام بیا اقتدا کنیم

 

گر طالب شفاعت این خانواده ایم

باید که توبه از گنه و از خطا کنیم

 

خواهیم اگر ز حسرت یا لیتنا رهیم

باید به بحر عشق، تلاطم بپا کنیم

 

عمری به انتظار فرج سر نموده ایم

غافل شدیم از اینکه به پیمان وفا کنیم

 

در سر اگر هوای طلب داری ای رفیق

باید دل از هوای بجز او جدا کنیم

خورشید پنجم

تقدیم به تربت خاموش حضرت اباجعفر، امام محمّد باقر (ع) ، به امید گوشه ی چشمی

 

خورشید پنجم

 

 

آسمان ، امشب زمین را فخر انجم می کند

خاک را گهواره ی خورشید پنجم می کند

 

دست حق رو می کند یک جام دیگر از الست

خلق را مست از می این ساغر و خُم می کند

 

می دمد در خانه ی سجّاد ، خورشیدی دگر

پرتو مِهرش رَدِ صدها قمر گم می کند

 

باقر علم است این مهپاره ی نیکوخصال

بحر علمش تا قیامت هم تلاطم می کند

 

بارش باران فضلش از پس این قرن ها

عاشقان را تشنه ی این جام هفتم می کند

 

گر زنو طالع شود خورشید فرزندش به لطف

از نگاه مست او هستی تبسّم می کند

 


شب اول رجب المرجّب 1436

لوای عشق


لوای عشق       (سینه زنی شور)



 

ای که مرا کشانده ای ، زیر لوای عشق خود

                 دست مرا بگیر و ده ، حال و هوای عشق خود


هستی ام ارمغان تو ، ریزه خوری ز خوان تو 

          جان مرا شفا ده از ، یمن دوای عشق خود


ای که تو نور دیده ای ، جان و دلم خریده ای

           قلب مرا گزیده ای زانکه برای عشق خود


ای که بهار زاده ای ، جان به جهان نهاده ای

            بر تن غنچه داده ای ، تازه ردای عشق خود


ای که به حق ستوده ای ، قاتل بنده بوده ای

                 قتل مرا نموده ای ، زانکه بهای عشق خود


خوش بود آن زمانه ای ، کز تو رسد نشانه ای

                  نغمه عاشقانه ای ، بشنو ز نای عشق خود:

 

کاش که کشف سِر کنی ، رحم به منتظِر کنی

بر همه منتشر کنی ، نور و نوای عشق خود

مناجات با امام زمان (عج) (4)


مناجات با امام زمان (عج) (4)


 

 

عمری گذشت و از غم هجر تو خسته ایم

دل را ز مهر غیر تو آقا گسسته ایم

 

از آب عشقتان گل ما را سرشته اند

دل بر ولای یوسف دُردانه بسته ایم

 

داغ فراقتان دل ما را گداخته است

با این شراره از غم بیگانه رسته ایم

 

آقا ببخشمان حال دل ار روبراه نیست

امشب ز سوگ مادرتان دل شکسته ایم

 

این خیمه در مصیبت مادر بپا شده است

آقا بیا ... ببین که به ماتم نشسته ایم