فدایی ولایت...!
نوشتن و به روز شدن ، آن هم در جایی که قرار نیست سخنی و کلامی جز در مسیر آنچه دوست می پسندد نقش بندد ، کار سهل و آسانی نیست و قطعاً توفیقی می خواهد که بنده چندی است از آن محروم مانده ام. این روزها جامعه را تب و تاب انتخاب فرا گرفته است و چه بی تقوایی ها و بی اخلاقی هایی که در این فضا و به بهانه انتخابات صورت نمی گیرد!!
دلم می خواهد در اصلاح این فضا و شناساندن فرد اصلح به جامعه خود نقشی داشته باشم. شاید عن قریب ، توفیقش در همین جا حاصل شود. فعلاً به بهانه ایام فاطمیّه و سالروز شهادت مادر مظلومیّت ، حضرت صدّیقه کبری ، فاطمه زهرا (س) ، بخشی از یک مثنوی را که چند سال قبل در همین ایام و در تضمین شعری از شاعر دلسوخته اهل بیت(ع) ، مرحوم ابوالفضل سپهر سروده ام ، به چادر خاکی و مقدس آن اولین فدایی ولایت تقدیم می دارم:
"... آه مادر! کودکانت خسته اند
چشم بر دست کبودت بسته اند "
از تو مادر ، عشق را آموختیم
با علی در کوفه غم سوختیم
خط تو در کربلا تصویر شد
با حسینت عاشقی تعبیر شد
جان به لب آمد ز درد اشتیاق
سوخت دل در شعله داغ فراق
قرن ها بگذشت ، اما بی بهار
شیعه را تقدیر این شد: انتظار!
سال ها مادر! به شب آمیختیم
آبرو نزد لئیمان ریختیم
داد مظلومان ، تو را فریاد کرد
حجت حق ، عاقبت امداد کرد
با خمینی ، پرده شب پاره شد
درد امت ، با دوایش چاره شد
قلب هامان با شهادت خو گرفت
دل به مُهر عاشقی نیرو گرفت
بندهایی با شهادت باز شد
مرغ دل ، آماده پرواز شد
کاروان رفت و ز یاران مانده ایم
آه مادر! ، بی بهاران مانده ایم
با شهادت ، مردمان بیگانه اند
مرغکان دل ، اسیر دانه اند
کاش مادر! ، با شهامت می شدیم
چون تو قربان ولایت می شدیم
با ولایت ، عشق سامان می شود
مرغ دل ، آخر مسلمان می شود
اینک این ما و طریق دلبری
این سر و این جان ، فدای رهبری
" ای که عجّل گفتی و مرگت رسید
عجّلی گو تا فرج آید پدید "
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج....