پاداش و مجازات یا تجسّم اعمال؟!
به بهانه تفسیر آیه 110 سوره مبارکه بقره
و أقیموالصلوة و آتوالزّکوة و ما تقدّموا لأنفسکم من خیرٍ تجدوه عند الله انّ الله بما تعملون بصیر
آیه 110 سوره مبارکه بقره در بیان نحوه ایستادگی و پایداری مسلمین در برابر توطئه دشمنان که در آیه قبل ذکر آن شد و نایل شدن به مقام « عفو » و «صفح» ، دو دستورالعمل تازه برای مسلمین مطرح ساخته است: اقامه نماز و ایتای زکات.
نماز ، وسیله ارتباط بنده با پروردگار خویش است و تقویت نیروی ایمان را با استعانت از قدرت لایزال الهی به همراه دارد و برای همین است که خداوند ، راه استعانت جستن بندگان از خود را در صبر و نماز بیان فرموده است (استعینوا بالصبر و الصلوة)[1]. و این در حالی است که نیل به مقام صبر نیز بدون توفیق الهی ناممکن است( واصبر و ماصبرک الّا بالله).[2]
زکات نیز پل ارتباطی بنده با دیگر بندگان خداوند بوده و راه ایجاد وحدت و انسجام در میان افراد امّت بوده و آنها را در برابر صفوف دشمنان ، یکپارچه و هماهنگ می سازد.
در ادامه آیه صحبت از تجسم اعمال است و بطور ویژه اعمال خیر انسان که اعم است از خیر مشهود و یا خیر نامشهود. خیر مشهود از قبیل خیرات علنی و آشکار و نامشهود از جمله نیات خیر انسان و یا دعا در حق برادر مؤمن و ... و نیز این خیرات ، اعم است از خیرات ما تقدم (در زمان حیات فرد) و یا خیرات ماتأخر (پس از موت فرد) که البته بر اساس نظر قرآن کریم ، ارزش و ثواب خیرات ما تقدّم ، یعنی اعمال صالح و خیراتی که فرد در زمان حیات خویش بدان نایل می گردد بیش از ماتأخّر است(و ما تقدّموا لأنفسکم من خیرٍ تجدوه عندالله هو خیراً و أعظم أجراً ).[3]
و این در سفارش معصومین (ع) نیز آمده ، از جمله در بیان نورانی امیر کلام ، علی (ع) است که : کن وصیّ نفسک[4] ، پیش از آن که به وصی برای خود نیازمند شوی تا به او سفارش انجام کار خیر پس از خود را بدهی ، خودت را وصی خود کن و به انجام خیرات ما تقدم بپرداز و...
نکته مهم آنکه این آیه یکی از ده ها آیه ایست که به اثبات تجسم و یا تجسّد اعمال در قیامت می پردازد و قائلین به این نظریه که قاطبه علمای شیعه ، خاصّه علمای معاصر را تشکیل می دهد بر این نظر استوارند که آنچه به انسان می رسد در پاسخ اعمالش ، اعم از پاداش های اخروی چون حور و قصور و نعم بهشتی دیگر و یا عقاب های اهل جهنم ، همه و همه ، تجسم عینی اعمال خود انسان در روز قیامت است. بعبارت دیگر ، اعمال انسان دارای دو بعد ملکی و ملکوتی است که بعد ملکی آن در دنیا و بعد ملکوتی آن در آخرت به ظهور می رسد و معنای عدالت حضرت حق ، جز در تجسم عینی اعمال انسان به اثبات نمی رسد. مفهومی که در بسیاری از آیات قرآن کریم نیز تجلّی یافته است:
فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره[5]
کذلک یریهم الله أعمالهم حسرات علیهم[6]
یوم تجد کل نفس ما عملت من خیرٍ محضراً و ما عملت من سوء[7] و ...
اللهمّ انفعنی و ارفعنی بالقرآن العظیم....
منبع: تفسیر شریف تسنیم ، ج 6 ، صص 180-170 ، حضرت علّامه استاد جوادی آملی حفظه الله
حسادت ، قاتل ایمان!
در شرح و تبیین آیه 109 سوره مبارکه بقره
پس از پایان جنگ احد که با شکست ظاهری مسلمانان از سپاه مشرکین همراه گردید ، برخی از فرصت طلبان یهود ، زمینه را برای القاء شبهه علیه اسلام و ایجاد تزلزل درصفوف مسلمین فراهم دیدند. آنها با طرح سؤالاتی از قبیل اینکه: چرا دینی که خود را بر حق می داند ، از سپاه باطل شکست می خورد؟ و اینکه آیا شکست شما مسلمین ، دلیل بر باطل بودن دینتان نیست؟ و... سعی در تضعیف ایمان مسلمانان نو ایمان و ارتداد آنها داشتند. آیه 109 سوره بقره نازل گردید و مسلمین و رسول خدا (ص) را از توطئه شوم یهود آگاه ساخت.[1]
در این آیه دلیل فتنه گری اهل کتاب ، بویژه یهودیان علیه اسلام و مسلمانان ، حسادت آنها نسبت به مسلمین بیان گردیده است. حسادتی که از سر انحصار طلبی و حبّ نفس بزرگان یهود علیه ایمان مسلمانان شکل گرفته بود و شدت آن بحدی بود که بر اساس این آیه ، ارتداد آنها از ایمان به کفر و شرک زمان جاهلیت را طلب می کردند (یردّونکم من بعد ایمانکم کفّاراً حسداً).
آنچه در تعریف حسادت بیان شده است ، آرزوی سلب نعمت از دیگران همراه با رنجش درونی فرد است که گاه از حالت قلبی فراتر رفته و به اقدام عملی حاسد در برابر محسود منجر می گردد. این رذیله اخلاقی ، فرد را از درون می پوساند و ایمان او را زایل می کند. البته حالت اخلاقی دیگری هم وجود دارد بنام "غبطه" که در این حالت ، رنجش فرد از عدم وجود کمالی در خود است که در دیگران می بیند و البته در این حالت فرد نه تنها آرزوی سلب کمال و نعمت از دیگران را نمی کند بلکه از مشاهده آن در دیگران خشنود نیز می گردد و از خداوند می خواهد که به فضل خویش ، او را نیز به این کمال نایل گرداند(واسئلوالله من فضله[2]). بر خلاف حسد ، غبطه از ویژگی های مؤمنین است و برای انسان ، رشد و تعالی را به همراه دارد.
برخلاف کافران ، مؤمنین واقعی نه تنها از حسادت به دورند بلکه در مقابل ، از صفت ایثار بهره مندند و برادران مؤمن خویش را در عین نیازمندی خود ، بر خویشتن ترجیح می دهند (...ِیؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصة[3]).
لازمه حسادت ، نقص طلبی و کوته نظری و شُحّ نفس است و حال آنکه خداوند از مؤمنین خواسته است که کمال طلب باشند و در این راه از یکدیگر سبقت بگیرند (سابقوا الی مغفرة من ربکم[4] ).
"انسان نفیس طلب ، برای دریافت شیء نفیس ، باید نفس زنان بدود و نفْس بدهد تا به نفیس برسد.[5] و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون[6].»
در این مسابقه کمال جویی و کمال طلبی ، حسد ، کوته بینی و شحّ نفس در میان اهل ایمان راهی ندارد . بهشتیان از اینان در عالم وصال ، برای دوستان خویش در عالم ملک ، نعمت کمال می طلبند (یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم[7]) و جاماندگان از ایشان ، وصول به مرتبت یاران بهشتی خویش را غبطه می خورند(یا لیتنی کنت معکم فأفوز فوزاً عظیماً[8]).
دعای همیشگی مؤمنان کمال طلب در دنیا آنست که خداوند ، آئینه دل و جانشان را از گرد و غبار کینه و حقد و حسد نسبت به برادران ایمانی خویش پاس دارد :
ربّنا اغفر لنا و لاخواننا الّذین سبقونا بالایمان و لا تجعل فی قلوبنا غلّاً للذین آمنوا.... [9]
[1] - کشّاف ، ج 1 ، ص 176
[2] - نساء ، آیه ۳۲
[3] - حشر ، آیه 9
[4] - حدید ، آیه 21
[5] - تفسیر تسنیم ، ج 6 ، ص 162
[6] - مطففین ، آیه 26
[7] - آل عمران ، آیه 170
[8] - بحار الانوار، ج 44 ، ص 299
[9] - حشر ، آیه 10
تقدیم به چشم براهان رمضان الکریم ، ماه ضیافت عشق که طلوع ماه رحمت الهی را با طلوع جمال مهدی فاطمه(عج) به انتظار نشسته اند:
... دیر می شود!
مولا! بیا ، آمدنت دیر می شود
باور کن از فراق تو ، دل پیر می شود
در حسرت وصال تو ای بهترین بهار
این روزهای بی تو چه دلگیر می شود
روزی که آید از همه جا صوت دلکشت
خرّم ، زمین ز بارش تکبیر می شود
هفت آسمان ، همه مسجود قامتت
باران رحمت تو فراگیر می شود
ماء معین[1] مُلکی و صبح تنفّسی[2]
آیات حق به دست تو تفسیر می شود
یک آسمان ستاره به قربان مقدمت
شب با طلوع مهر تو زنجیر می شود
اینک من و نگاه پر از غصه ام به راه
مولا! بیا ، آمدنت دیر می شود
[1] - اشاره به آیه 30 سوره مبارکه مُلک
[2] - اشاره به آیه 18 سوره مبارکه تکویر
بصیرت ، چراغ هدایت...!
سخنان اخیر مقام معظم رهبری در جمع اعضای دفتر رهبری و سپاه ولی امر ، بار دیگر اهمیت وجود بینش و بصیرت در خواص جامعه را متذکر گردید. همان بینش و بصیرتی که قرآن کریم آن را از ویژگی های اهل ایمان و تقوی دانسته و آن را مایه حیات و چراغی برای هدایت و نوری در برابر ظلمات جهل و نادانی می داند.[1]
امیر کلام ، علی (ع) نیز در تعبیرات و خطابه های حکمت آمیز خویش ، بصیرت را زاییده تقوی و پروای الهی [2] دانسته و دنیاطلبی و دنیا خواهی بدون عبرت آموزی از حوادث و رویدادهای دنیایی را از موانع اصلی دستیابی انسان به بصیرت می دانند.[3]
اکنون که روزهای پایانی ماه مبارک شعبان را به سمت چشمه سار زلال رمضان طی می کنیم ، چه خوب است حاجت و تمنّای اصلی خویش را رسیدن به قله های بینش و بصیرت قرار دهیم. بصیرتی که چراغ هدایتی باشد فرارویمان تا در این افق های غبار آلود آخرالزمان ، راه را از بیراهه بشناسیم و پای در دام صیادان عقل و دل ننهیم.
در پایان بخشی از سخنان گهربار مقام عظمای ولایت را در این خصوص می آورم:
«.... بصیرت خودتان را بالا ببرید، آگاهى خودتان را بالا ببرید. من مکرر این جملهى امیرالمؤمنین را به نظرم در جنگ صفین در گفتارها بیان کردم که فرمود: «الا و لایحمل هذا العلم الّا اهل البصر و الصّبر».[4] میدانید، سختى پرچم امیرالمؤمنین از پرچم پیغمبر، از جهاتى بیشتر بود؛ چون در پرچم پیغمبر دشمن معلوم بود، دوست هم معلوم بود؛ در زیر پرچم امیرالمؤمنین دشمن و دوست آنچنان واضح نبودند. دشمن همان حرفهائى را میزد که دوست میزند؛ همان نماز جماعت را که تو اردوگاه امیرالمؤمنین میخواندند، تو اردوگاه طرف مقابل هم - در جنگ جمل و صفین و نهروان - میخواندند. حالا شما باشید، چه کار میکنید؟ به شما میگویند: آقا! این طرفِ مقابل، باطل است. شما میگوئید: اِ، با این نماز، با این عبادت! ....
بصیرت مهم است. نقش نخبگان و خواص هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، در دیگران به وجود بیاورند. آدم گاهى مىبیند که متأسفانه بعضى از نخبگان خودشان هم دچار بىبصیرتىاند؛ نمیفهمند؛ اصلاً ملتفت نیستند. یک حرفى یکهو به نفع دشمن میپرانند؛ به نفع جبههاى که همتش نابودى بناى جمهورى اسلامى است به نحوى. نخبه هم هستند، خواص هم هستند، آدمهاى بدى هم نیستند، نیت بدى هم ندارند؛ اما این است دیگر. بىبصیرتى است دیگر. این بىبصیرتى را بخصوص شما جوانها با خواندن آثار خوب، با تأمل، با گفتگو با انسانهاى مورد اعتماد و پخته، نه گفتگوى تقلیدى - که هر چه گفت، شما قبول کنید. نه، این را من نمیخواهم - از بین ببرید. کسانى هستند که میتوانند با استدلال، آدم را قانع کنند؛ ذهن انسان را قانع کنند. و حتّى حضرت ابىعبداللَّهالحسین (علیهالسّلام) هم از این ابزار در شروع نهضت و در ادامهى نهضت استفاده کرد. حالا چون ایام مربوط به امام حسین (علیهالسّلام) است، این جمله را عرض کرده باشیم:
امام حسین را فقط به جنگِ روز عاشورا نباید شناخت؛ آن یک بخش از جهاد امام حسین است. به تبیین او، امر به معروف او، نهى از منکر او، توضیح مسائل گوناگون در همان منى و عرفات، خطاب به علما، خطاب به نخبگان - حضرت بیانات عجیبى دارد که تو کتابها ثبت و ضبط است - بعد هم در راه به سمت کربلا، هم در خود عرصهى کربلا و میدان کربلا، باید شناخت. در خود عرصهى کربلا حضرت اهل تبیین بودند، میرفتند، صحبت میکردند. حالا میدان جنگ است، منتظرند خون هم را بریزند، اما از هر فرصتى این بزرگوار استفاده میکردند که بروند با آنها صحبت بکنند، بلکه بتوانند آنها را بیدار کنند. البته بعضى خواب بودند، بیدار شدند؛ بعضى خودشان را به خواب زده بودند و آخر هم بیدار نشدند. آنهائى که خودشان را به خواب میزنند، بیدار کردن آنها مشکل است، گاهى اوقات غیر ممکن است. ...»[5]
متن کامل را از اینجا بخوانید.
تقدیم به خاک پای منتظران آخرین موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف
یوسف دل ....!
تا کی تو را یوسف دل ، آرزو کنم؟
با آتش فراق تو در سینه خو کنم؟
کی می دمد ماه جمال تو ، مهربان!
با اشک شوق وصالت وضو کنم؟
عمری است سینه گشادم به هر نسیم
شاید شمیم وصال تو بو کنم
گوشی بده که به غیر از تو نشنوم
یا دیده ای که تو را جستجو کنم
ده از سبوی عشق ، مرا جرعه ای که جان
مست از شراب بیغش آن سبو کنم
کی می شود ز ولای تو دم زنم؟
دل را اگر ، خانه غیر او کنم
خونین دلم ز فراقت ، عنایتی!
شاید که زخم دلم را رفو کنم
آیینه دار جمالت شوم اگر
دل را ز یمن دعایت ، نکو کنم
جانم فدای خاک رهت ، قبله جهان!
کی می شود به قبله ماه تو رو کنم؟!