روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

غروب سرخ

 

غروب سرخ ...

 

تقدیم به روح بلند و متعالی شهید گرانقدر، سید مهران حریرچیان ، به بهانه اولین سالگشت عروج آسمانی او

 

 

غروب سرخ تو آغاز فصل باران بود

وزخم داغ فراقت به دوش یاران بود

 

گشود قفل قفس را کلید ایمانت

برای روح بلند تو خاک ، زندان بود

 

حریر سرخ شهادت ، به قامتت مهران!

پرعروج تو تا اوج فخر انسان بود

 

به جسم زخمیت ای یادگار طوفان ها

روان روشنی از اعتقاد وایمان بود

 

نگاه مست تو ای نازنین ، مسافر عشق !

به انتظار سپیده ، ستاره باران بود

 

زبحر ناب ولایت ، دلت تلاطم داشت

فروغ جان تو از عترت و زقرآن بود

 

به پیش چشم تو در شام ظلمت انسان

مسیر روشن آزادگی نمایان بود

 

گذشت سالی و داغت هنوز بر دلهاست

تویی که عطر حضورت هوای باران بود!

کبوتر

 

کبوتر .... 

 

  

من آن کبوتر زخمی ام که سوی تو پر گشوده ام 

 


            ز بدو خلقت عشق و دل ، ز عاشقان تو بوده ام 

 

 

 

خدا کند که دهی مرا ، تو آشیانه کنار خود 

 


              اگر چه شرط ولای تو ، به رسم وفا ننموده ام  

  

 

اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی...  

 

 

 

از حوالی عشق

 

از حوالی عشق....  

 

 

مرا فراق تو آخِر به باد خواهد داد 

 

                          چه غم! که بی تو مرا هرچه باد ، بادا باد! 

 

 

 

خوش آن زمان که ز کوی تو ، از حوالی عشق  

 

                                بیاورد ز وصالت مرا بشارت ، باد...   

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج .....

آزمون

 

 

 

آزمون  

 

 

چندین سال قبل ، وقتی تازه به استخدام دانشگاه در آمده بودم ، مدتی را در یکی از مراکز بهداشتی درمانی روستایی به طبابت مشغول بودم. روستایی زیبا بر دامنه کوهستانی بلند با مردمانی از جنس آب و آئینه.[1] 

 

یادم هست با جمعی از اهالی مؤمن روستا ، جلسه قرآنی داشتیم ، چهارشنبه شب ها. جلسه پرشوری بود که در آن از دانش آموز دبستانی تا پیرمرد سالخورده ، همه بودند.  در همین جلسات بود که برای اولین بار محمد حسین را شناختم. نوجوانی 14-13 ساله که به همراه پدرش از مشتریان پر و پاقرص محفل قرآنی بودند ؛ پدری که اتفاقاً معلم بود و از معتمدین روستا به شمار می رفت.  

 

یادم هست که محمد حسین بویژه در تلاوت و فهم قرآن ، بسیار مستعد بود و من بارها سفارش او را به پدرش که او نیز مرد مؤمن و خداشناسی بودکرده بودم و او نیز مشوق تنها پسرش در طی این مسیر نورانی بود. 

 

مدتی گذشت. محمد حسین در آزمون دبیرستان نمونه پذیرفته شد و رحل اقامت به اصفهان افکند. از قضا مدیر آنجا یکی از رفقای فرهنگی ام بود و یادم هست که چقدر تعریف می کرد از محمد حسین و اخلاق و توانمندی هایش. زمان به سرعت گذشت و دوره حضور من در آن روستا هم بسر آمد.  

 

اکنون از آن زمان ، سال ها گذشته است. در این مدت بارها از پدر محمد حسین سراغش را گرفته ام و او نیز همیشه خبر پیشرفت تازه تری از او را می داد.

این اواخر ، محمد حسین دانشجوی رشته مهندسی یکی از بهترین دانشگاه های کشور بود و در آنجا هم مثل همیشه نمونه بود و موفق. 

 

چند هفته پیش ، پدرش تماس گرفت ، از همان جلسه قرآن چهارشنبه شب ها. می گفت که محمد ، ترم آخر را تمام کرده و در حال فارغ التحصیلی است.

دیروز پدر محمد حسین ، دوباره زنگ زد. صدایش اما می لرزید و مثل همیشه رسا و پر انرژی نبود. بی اختیار بر خود لرزیدم . انتظار شنیدن خبر خوشی را نمی کشیدم. از محمد حسین گفت و از سفارش هایی که آن سال ها من به او کرده بودم در مورد پسرش و آینده درخشانی که در انتظار اوست. 

جمله آخرش آب سردی بود بر تمام وجودم:

محمد حسین دو روز قبل پرواز کرد ، در اثر یک سانحه تصادف. 

 

صلابت ایمان و صبر را از استواری کلامش دریافتم و بی اختیار به یاد این آیه شریفه افتادم که: 

 

« و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین»

« قطعا همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و ثمرات، آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان»[2]  

 

 
صبر و شکیبایی در آئینه قرآن و روایات را در بخش ادامه مطلب بخوانید.  
 


[1] - روستای اسفرجان در 130 کیلومتری جنوب اصفهان بر دامنه شرقی ارتفاعات زاگرس

[2] - سوره بقره ، آیه 155

ادامه مطلب ...

حریم عشق

 

  

تقدیم به آستان مقدس حضرت ثامن الحجج ، امام الرئوف ، علی ابن موسی الرّضا (ع)

 

حریم عشق....

 

 

 

مرا که بی تو سر پرگناه خواهد بود

به آستان حریم تو راه خواهد بود؟!

 

 

بدون نور ولای تو ای تمامی عشق

تمام هستِیَم آقا ، تباه خواهد بود

 

 

حریم پاک تو خورشید عالم آراییست

خجل ز پرتو مهر تو ، ماه خواهد بود

 

 

تو هشتمین ستاره عشقی در آسمان وجود

که بی فروغ تو هستی ، سیاه خواهد بود

 

 

مرا که خسته ام از التهاب طوفان ها

ضریح لطف تو آقا ، پناه خواهد بود

 

 

اگر ز روی عنایت ، نظر کنی ما را

سعادت دو جهان ، زان نگاه خواهد بود

 

 

بگیر دست مرا ای رضای آل رسول (ع)

که بی رضای تو عُمرم ، تباه خواهد بود