تقدیم به آستان مقدس حضرت اباعبد الله الحسین (ع)
صهبای احساس
می شود مولا مرا مست گل یاست کنی؟!
یا به تیغ عاشقی قربان عبّاست کنی؟!
می شود در این شب میلاد پرفیضت حسین!
ساغر جان را پر از صهبای احساست کنی.....؟!
این روزها خیلی کمتر توفیق قلم زدن در این دل نوشتگاه را می یابم. اما گاه ، نسیمی از کوی دوست می وزد و خطوری در دل و ذهن ، نقش می بندد که همین است که پیش روی شماست.
در ضمن ، دلم نیامد که در سالگرد میلاد مقام معظم رهبری حفظه الله که امسال به تاریخ قمری با میلاد با سعادت جد بزرگوارش حضرت سید الشهدا (ع) نیز مقارن گشته است ، مطلبی راجع به این عزیز نیاورم.
به همین مناسبت مطلبی را به نقل از سایت خبری جهان انتخاب کرده ام که می توانید از لینک زیر مطالعه فرمایید.
آیتالله خامنهای از دیدگاه دوست و دشمن
عشق ناب
وقتی هُد هُد از سرزمین بلقیس و شرک مردمان آن برای حضرت سلیمان (ع) خبر آورد ، پیامبر خدا (ع) از اطرافیان و یاران خویش تخت بلقیس را طلب نمود.[1] و البته این درخواست او آزمونی بود برای اهل حقیقت از قومش تا فضیلتی از فضایل جانشین خویش را به آنها بنمایاند. قرآن کریم می فرماید ، ابتدا دیوی از دیوان (اجنّه) داوطلب انتقال تخت بلقیس از سرزمین او (یمن) به پیشگاه سلیمان (ع) در فلسطین گردید تا پیش از برخاستن سلیمان (ع) از تختگاه خویش ، عرش بلقیس را در برابر او حاضر نماید.[2] اما بنا به خواست و اراده الهی این مأموریت به عاصف بن برخیا ، وزیر و جانشین حضرت سلیمان (ع) داده شد تا قبل از چشم بر هم زدنی ، تخت بلقیس را در برابر سلیمان (ع) حاضر نماید و عظمت مقام و منزلت الهی او بر دیگران معلوم گردد.[3] قرآن کریم ، عاصف را به شخصی که بخشی از علم الکتاب را نزد خود داشت توصیف نموده است.[4] این در حالی است که در جایی از قرآن کریم ، از کسی سخن به میان می آید که همه علم الکتاب را نزد خویش دارد.[5] علمای شیعه و سنی ، منظور و مقصود خداوند از این شخص را امیرمؤمنان علی علیه السلام می دانند.[6] امام باقر (ع) در تفسیر آیه 40 سوره مبارکه نمل می فرمایند: علم الکتاب ، هفتاد و سه بخش دارد که تنها یک بخش آن نزد عاصف بود. هفتاد و دو بخش از این علم نزد ماست و یک بخش نیز منحصراً نزد خداوند است.[7]
احمد (ص) ، همه شهر علم و باب است علی(ع)[8]
هم فاطمه (س) ساغر و شراب است علی (ع)
از جام حسن(ع) ، مست وصال است حسین(ع)
تفسیر بلند عشق ناب است ، علی(ع)
به خاک پای مولای منتظران أرواحنا لتراب مقدمه الفداء
نوبت بهار ....
تا مه جمال تو ، محو در غبار شد
عمر عاشقان همه ، نذر انتظار شد
سال ها و قرن ها ، بی فروغ روی تو
آسمان زندگی ، تیره گشت و تار شد
قلب عاشقان تو ، شرحه شرحه از فراق
گلسِتان باغ دل ، خشک و شوره زار شد
لاله های صف به صف ، غرق خون به کوی تو
سروهای سرفراز ، در رهت به دار شد
بی تو آسمان دل ، سرد و بی ستاره ماند
چشم های عاشقی ، از غم تو تار شد
فصل های عمر ما ، جمله در خزان گذشت
مهربان من بیا ، نوبت بهار شد
اللهمّ عجّل لولیّک الفرج......
خنده صبح ....
دلم می خواست در سالروز انتخاب شایسته حضرت آیت الله العظمی خامنه ای روحی فداه به مقام ولایت و امامت امت و نیابت عام حضرت ولی عصر أرواحنا لتراب مقدمه الفداء ، مطلبی بنگارم که به دلیل برخی اشتغالات توفیق حاصل نشد. اکنون غزل زیر را که از استاد فرهیخته ، جناب آقای دکتر حدّاد عادل در وصف آن عزیز سروده شده است ، تیمّناً در اینجا می آورم:
ای دو چشمانت ، چراغ شام یلدای همه
آفتاب صورتت ، خورشید فردای همه
ای دل دریایی ات ، کشتی نشینان را امید
وی نگاه روشنت ، فانوس دریای همه
ای بیان دلنشینت ، بارش باران نور
وی کلام آتشینت ، آتش نای همه
خنده های گاه گاهت ، خنده ی خورشید صبح
شعله ی لرزان آهت ، شمع شب های همه
قامت نخل بلندت ، گلشن آزادگی!
سرو سرسبزی سزاوار تماشای همه
گر کسی از من نشانی از تو جوید ، گویمش:
خانه ای در کوچه باغ دل ، پذیرای همه
لاله زار عشق ، یکدم بی گل رویت مباد
ای گل رویت ، بهار عالم آرای همه
سرّ آفرینش
روزی که به عرش ، بانگ لولاک زدند
تقدیر به آفرینش خاک زدند
جز فاطمه (س) سرّ دیگری فاش نشد
زان نام ، صفیر خَلق افلاک زدند