روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

روایت عشق

سروده ها و دل نوشته های مهرداد زینلیان

بهاریه

 

بهاریه  

 

هنگام بهارست و گل و سبزه ببارست و گه بوس و کنارست و زمین غرق نگارست و زمان ، پر شر و شوری 

بی تو اما دل ما رنگ خزانست و به راهت نگرانست و همی اشک فشانست و زکف داده همی طاقت دوری 

 

 

گر بیایی به دلم شور بپا گردد و پر مهر و صفا گردد و همرنگ خدا گردد و عالم بشود لُجّه نوری 

کی شب هجر تو سر آید و هنگام سحر آید و بر شاخ فرج ، گل به ثمر آید و پایان برسد فصل صبوری 

 

 

 

اللهمّ عجّل لولیّک الفرج ....

طلوع رحمت

 

طلوع رحمت 

 

 

 

آن شب زمین ، زیباتر از عرش برین بود

خورشید ، مهمان شب تار زمین بود 

 

هُرم عطش از جان عاشق رخت می بست

باران رحمت ، تشنه کامان را قرین بود 

 

بنتِ وهَب بر فرشی از بال ملائک

با بهترین زن های عالم همنشین بود 

 

مست از می ناب وصال حضرت دوست

یا جرعه نوش باده حبل المتین بود 

 

بانگ تبارک از پی لولاک می رفت

وِرد مَلَََک  تکبیر و شور و آفرین بود 

 

از مکه نور عشق و ایمان می تراوید

آن شب طلوع رحمتٌ للعالمین بود 

 

خیل رسولان الهی جمله در صف

میلاد مسعود رسول آخرین بود 

 

 

اسفند 1387

دیر می شود

 

 

... دیر می شود!    

 

 

 

مولا! بیا ، آمدنت دیر می شود

باور کن از فراق تو ، دل پیر می شود   

 

 

در حسرت وصال تو ای بهترین بهار

این روزهای بی تو چه دلگیر می شود 

 

 

روزی که آید از همه جا صوت دلکشت

خرّم ، زمین ز بارش تکبیر می شود 

  

 

هفت آسمان ، همه مسجود قامتت

باران رحمت تو فراگیر می شود  

 

 

ماء معین[1] مُلکی و صبح تنفّسی[2]

آیات حق به دست تو تفسیر می شود  

 

 

یک آسمان ستاره به قربان مقدمت

شب با طلوع مهر تو زنجیر می شود 

 

 

اینک من و نگاه پر از غصه ام به راه

مولا! بیا ، آمدنت دیر می شود 

  

 

 

اللهمّ عجّل لولیّک الفرج.... 



[1] - اشاره به آیه 30 سوره مبارکه مُلک

[2] - اشاره به آیه 18 سوره مبارکه تکویر

شوق وصال

                 

 

 تقدیم به محبّین و شیعیان راستین امیرمؤمنان علی مرتضی صلوات الله و سلامه علیه

 

 

شوق وصال ... 

 

دلی که نور ولای شه نجف دارد

یقین که گوهر دُردانه در صدف دارد 

 

به جام باده عشقش اگر کسی لب زد

کلید گنج سعادت ، همو به کف دارد 

 

فدای آن شه خوبان که تاج نوکریش

به پادشاهی مُلک و مَلَک شرف دارد 

 

ز خلقت دو جهان و تمام هستی آن

خدا ، محبت آل علی هدف دارد 

 

به غیر حضرت حق ، شیعه از چه می ترسد؟

که با ولای علی ، مُهر لا تَخَف دارد 

 

ببین که در شب میلاد پرستاره او

به شوق رؤیت ماهش ، زمین شَعَف دارد 

 

هموکه مولد پاکش ، حریم امن خداست

و از ولادت او کعبه هم شرف دارد 

 

ببین که خیل ملائک در آسمان و زمین

به یُمن فیض حضورش چه شور و دَف دارد 

 

خدا کند که بتابد ،  در آسمان ظهور

مهی که قبضه تیغ علی به کف دارد 

 

به اشتیاق وصالش هنوز منتظر است

دلی که نور ولای شه نجف دارد 

 

 

 

رجب المرجب1433

بانوی باران

 

 

تقدیم به چادر خاکی مادر مظلومیت ، حضرت صدیقه کبری ، فاطمه زهرا سلام الله علیها

 

بانوی باران 

 

از آن زمان که به غربت نهان شدی بانو!

چراغ روشن اهل جهان شدی بانو! 

 

تویی طراوت باران و روح آئینه

شفای قلب و تسلّای جان شدی بانو! 

 

قد خمیده سرو تو عشق را افراشت

ستون محکم این آسمان شدی بانو! 

 

به پیش چشم تو دستان عشق را بستند

فدای راه ولایت از آن شدی بانو! 

 

ز یمن بارش چشم تو آسمان گل کرد

نگاه روشن صاحب دلان شدی بانو! 

 

شبی که مهر رُخت در بقیع پنهان شد

فروغ روشن صبح زمان شدی بانو! 

 

به رشته های پر از خاک چادرت سوگند!

که دستگیر دل زارمان شدی بانو! 

 

کجاست مهدی من؟! ... پشت در خودت گفتی

همان دمی که فدای اذان شدی بانو! 

 

دعا بکن که بیاید .... هنوز منتظریم

از آن زمان که به غربت نهان شدی بانو!